«حاج قاسم» و عروسش در بیابانهای آبادان چه میکنند؟ + عکس
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۳۱۵۴۴۳
چند کانکس میبرد روی بیابان خدا میگذارد و به همراه همسر، پسر و عروسش بار سفر میبندد و ساکن آنجا میشود؛ او آنقدر در کارش جدی است!
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، جواد کلاته عربی، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در روایتی و در خلال حضورش در «یادمان دشت ذوالفقاری» و گفتگوهای خاطرات شفاهی با حاج قاسم صادقی، به یادمان شهدای جبهه و دشت ذوالفقاری آبادان پرداخته که متن کامل آن چنین است:
ترمز دستی را می کشد و ماشین را خاموش میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حسینعلی...
با خودش فکر میکند.
حسینعلی صادقی...
یادش میافتاد. در عملیاتِ روز تاسوعا شهید شد. روز تاسوعای سال ۵۹ در کنار خودش شهید شد. خوب یادش مانده بود که ترکش توپ عراقی، با سر او چه کرد.
کاپشن پاییزهاش را تنش میکند. دفترچه یادداشت و خودکارش را از جیب پیراهنش درمیآورد. روی پاهایش مینشیند و روی یک برگه مینویسد: «خانواده محترم شهید، من قاسم صادقی هستم، همرزم شهید حسینعلی صادقی. اگر میخواهید درباره خاطرات شهیدتان مطالبی را بدانید، با این شماره تماس بگیرید. شماره تماس: …۰۹۱۲» بعد، دستمالش را از جیبش کاپشنش درمیآورد و یک نقطه از سنگ مزار را تمیز میکند. کاغذ را میگذارد روی همان جای تمیز و آن را با چند تکه چسب شیشهای، به سنگ مزار شهید میچسباند. طبق معمول، چند روز بعد، شماره ناشناسی به او زنگ میزند. اینبار یک نفر با لهجه لُری میگوید: «برادر شهید صادقی هستم. یکی از فامیلهای ما کاغذ شما رو روی قبر حسینعلی دیده و شمارهتون رو به ما داده…» آن موقع که نه پلاک و نه آماری از رزمندهها و شهدا بود. بعد از شهادت حسینعلی، پیکرش را به جای اَزنا برده بودند بهشت زهرای تهران و به خاک سپرده بودند.
سال ۸۸ بود. اولش را با جمع کردن همرزمهایش شروع کرد؛ همانهایی که سالهای ۵۹ و ۶۰ جلوی عراقیها را در جبهه ذوالفقاری آبادان گرفته بودند؛ همان منطقهای که دشمن میخواست محاصره آبادان را از آنجا کامل کند و همه شهر را بگیرد. اما کمکم به این فکر افتاد که اسم و عکس و آدرس و خاطرات شهدایش را هم جمع کند؛ شهدایی که هیچ نام و نشانی از آنها در هیچجا نبود. شهدایی که جزو گروه جنگهای نامنظم «فداییان اسلام» بودند، آمار رسمی و حتی پلاک نداشتند و پیکر بعضیشان هیچگاه پیدا نشد و برنگشت.
با کمک همرزمهایش، نام و نشانی بعضی خانواده شهدا را پیدا میکند. عکس و مشخصات کامل آنها را میگیرد و کنار هم میگذارد. بعضی را هم میرود مزارشان را پیدا میکند و نوشتهای به سنگ مزارشان میچسباند تا خانوادهشان را پیدا کند. از بچههای آن دوره، پرسوجو میکند ببیند این شهید، دقیقاً کجا و به چه نحوی شهید شده است. بعد، این خاطرات و اطلاعات را به خانواده شهیدی منتقل میکند که حتی نمیدانند فرزندشان چگونه به شهادت رسیده است و دیگران از او چه خاطراتی دارند.
سال ۱۳۹۳ میشود. سه چهار سالی از جمعآوری اسم و آدرس رزمندهها و شهدا میگذرد. خیلی از بچههای گروه فداییان اسلام دوباره زیر اسم شهید «سیدمجتبی هاشمی» و شهید «شاهرخ ضرغام» جمع شدهاند. حاج قاسم، نام و نشانی خیلی از شهدای ذوالفقاری را پیدا کرده است، اما یک چیزی، یک جایی، برای ماندگاری این سندها و خاطرهها کم است؛ جایی که بتواند یاد آن شهدا و رزمندهها را از غربت فراموشی میان نسل جوانِ جنگندیده درآورد.
او میداند باید چکار کند. فکرش را با چند نفر مطرح میکند. همه خوشحال میشوند و ذوق میکنند. اما کسی امید ندارد کارش به سرانجام برسد. حاج قاسم میخواهد دوباره برگردد ذوالفقاریه آبادان؛ روبهروی روستای سادات، آنطرفِ جاده قفاص؛ همان جایی که گروه فداییان اسلام جلوی تانکهای عراقیها ایستاد؛ همان جایی که حسینعلی صادقی و شاهرخ ضرغام شهید شدند. اینبار هم باید میجنگید؛ با کمیها و کاستیها و مشکلات عدم همکاریها.
با هماهنگی سازمان راهیان نور، بعد از ماهها پیگیری موفق میشود زمین خالیِ روبهروی روستای سادات را بگیرد؛ همانجایی که خاکریزهای گروه فداییان اسلام، آنجا بود. چند کانکس میبرد روی بیابان خدا میگذارد و به همراه همسر، پسر و عروسش بار سفر میبندد و ساکن آنجا میشود؛ او آنقدر در کارش جدی است! باور داشت همان شهدایی که نگذاشتند محاصره آبادان کامل شود، یاریاش میکنند.
امکانات بسیاری میخواست. باید خاکریزها و سنگرها و تانکها و ماشینهای سوخته جبهه ذوالفقاریه را بازسازی میکرد. نامه پشت نامه. از مسئولین آبادان تا فرمانده سپاه تهران و مسئول راهیان نور و حتی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و هر مسئولی که میدانست «باید» یا «میتواند» به او کمکی کند. فقط هم نامه نمینوشت. یک پایش آبادان بود و یک پایش تهران. میرفت میایستاد توی دفتر آن مسئول و تا جواب نمیگرفت، برنمیگشت. «یادمان شهدای ذوالفقاریه» حالا چندین کیلومتر خاکریز و جاده و دهها سنگر و چندیدن تانک و ادوات جنگی و چند سوله بزرگ و مجهز اسکان زائران راهیان نور و سرویس بهداشتی مناسب و کتابفروشی دارد، اما حاجقاسم و پسر و عروسش هنوز هم توی همان کانکسی زندگی میکنند که سال ۹۳ به آنجا آوردند؛ همان کانکسی که سه قسمت شده است: کارگاه هنری و تبلیغاتی عروسش، محل اسکان و استراحت خودش و اتاق پسر و عروسش.
حالا، یادمان شهدای ذوالفقاریه تبدیل شده به پاتوق رزمندهها و خانوادههای شهدای گروه فداییان اسلام. حاج قاسم خانوادهها را میبرد محل شهادت شهیدشان را نشانشان میدهد و از خاطرات آن روزها میگوید. اما کار اصلیاش، پذیرایی از دانشآموزان و دانشجویان و خانوادههایی است که در فصل برگزاری اردوهای راهیان نور به یادمان شهدای دشت ذوالفقاریه میروند. آنها، هم خاطرات مقاومت آن روزها را از زبان گویای حاج قاسم میشوند، هم با سلیقه و تدبیر او میتوانند شبی را در سنگرهای بازسازیشده در دل دشت ذوالفقاری، تا صبح خلوت کنند و به آن روزها و آدمهای قهرمانش فکر کنند.
منبع: مشرق
کلیدواژه: گام دوم انقلاب وعده های روحانی اخبار سیل شهید
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۳۱۵۴۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از شجاعت سردارحمیدرضا هاشمی تا راهاندازی نخستین گرمخانه توسط گروه جهادی شهید
ایسنا/کرمان مدیر گلزار شهدای بینالمللی کرمان گفت: شهید هاشمی فرمانده اطلاعات سپاه سیستان و بلوچستان بود که سرعت عمل در کار و انجام وظیفه داشت و یک فرمانده باهوش، با شجاعت و تواضع بسیار بالا بود.
سردارمحمدرضا حسنی سعدی غروب ۱۰ اردیبهشت ماه در مراسم جشن تولد سردار شهید سیدحمیدرضا هاشمی (فرمانده اطلاعات سپاه سلمان) اظهار کرد: حضور عاشقان در گلزار و آرامش گرفتن در کنار شهدا نشان میدهد که آرمان و راه شهدا زنده است.
وی در ادامه با اشاره به ویژگیهای شخصیتی شهید هاشمی بیان کرد: شهید هاشمی بعد از جذب در قرارگاه قدس سپاه، به واحد اطلاعات و عملیات معرفی شد و مدت زیادی با شهید مدافع حرم سردار جمالی و مدتی با سردار موسوی مسئول اطلاعات قرارگاه قدس کار کرد.
وی اظهار کرد: هر ماموریتی به سردار هاشمی واگذار میشد، اول خودش بررسی و شناسایی میکرد و وارد میدان میشد.
حسنی سعدی بیان کرد: شهید هاشمی فرمانده اطلاعات سپاه سیستان و بلوچستان بود و تیزهوشی بسیار بالایی داشت؛ در مدت کمی به تمام سران عشایر و طوایف سیستان و بلوچستان اشراف پیدا کرد و به منطقه مشرف بود.
مدیر گلزار شهدای کرمان گفت: شهید هاشمی سرعت عمل در کار و انجام وظیفه داشت و یک فرمانده باهوش، با شجاعت وتواضع بسیار بالا بود.
وی بیان کرد: شهادت حق سیدحمید بود زیرا فردی خدایی، مخلص، انقلابی بود و شب و روز نمیشناخت. شهید هاشمی برای دفاع از ناموس مردم و برای برقراری امنیت در سیستان و بلوچستان به میدان رفت و هشتم مهرماه سال ۱۴۰۱ در زاهدان به شهادت رسید.
حسنی سعدی در پایان گفت: از شهید هاشمی سوال کرده بودند چه زمانی برمیگردی کرمان؟ در پاسخ گفته بود یا بازنشسته میشوم و میآیم یا شهید میشوم.
به گزارش ایسنا، در این مراسم، مسئول گروه جهادی شهید سیدحمیدرضا هاشمی نیز بیان کرد: اولین گرمخانه را در کرمان از شش ماه قبل در بلوار ۲۲ بهمن راهاندازی کردیم و تاکنون ۲۹ نفر از میهمانان «مددسرای بهشت» را به کمپ ترک اعتیاد فرستاده و پنج خانم را به مرکز تی سی معرفی کردیم.
حسینی اظهار کرد: در گروه جهادی برای کودکان کار نیز برنامه داریم و از ماه آینده یک طرح در این زمینه آغاز خواهیم کرد و مطالبه گری در محلات را نیز دنبال میکنیم.
به گزارش ایسنا، مراسم جشن تولد ۴۶ سالگی سردارشهید سیدحمیدرضا هاشمی با حضور پدر، همسر، برادر شهید و جمعی از مردم و خانواده شهدا همراه با برنامههای فرهنگی، مدیحه سرایی و ... در گلزار شهدای کرمان برگزار شد.
انتهای پیام